اولین حرف
سلام.
این اولین نوشته من تو این وبلاگ است.
منم مثل همه یک دنیا داشتم که دنیای گذشته ام بوده. منم مثل همه یک عالمه خاطره شیرین و تلخ دارم.ولی از این به بعد می خواهم دنیام را اینجا بنویسم.
می خواهم اینجا از دلتنگی هام بگم . از غصه هام. از تنهایی هام.از خیلی چیزا. از خیلی کس ها.
امشب از اون شب هاست که دلم خیلی گرفته. از تنهایی ام. از اینکه هیچ کس نیست که وقتی دلم میگیره بهش زنگ بزنم و بگم دلم تنگ است. هیچ کس نیست که بهش زنگ بزنم و واسش لوس بشم.
دلم گرفته چون 25 ساله شدم ولی دنیای الانم با اون چیزی که تو بچگی از 25 سالگیم تصور میکردم خیلی فرق داره. اون موقع ها فکر میکردم وقتی 25 ساله بشم ،خیلی بزرگم ،اونقدر بزرگ که دیگه هیچ غصه ای ندارم. ولی الان 25 سالم است ،درست خودم بزرگ نشدم ولی غصه هام خیلی خیلی بزرگ شدند.
هر کسی در طول زندگی اش مطمئنا تجربه های زیادی بدست میاره . که بعضی ها تلخ است و بعضی ها شیرین. اما بعضی تجربه ها تلخیشون اونقدر زیاده است که تا مدت ها آدم را اذیت میکنه.
یکی از این تجربه ها عشق است. اینکه آدم عاشق یک نفر بشه و بعد بفهمه اشتباه بزرگی کرده. اینکه بفهمه روزهای عمرش را به خاطر کسی تباه کرده که هیچ شناختی ازش نداشته . کسی که دوسش داشته ،اون کسی نبوده که نشون میداده.
اونوقت است که آدم دیگه از ریسمون سیاه سفید هم میترسه.